یارو رفت كتابخونه يك كتاب گرفتو تا آخر خوند.
رفت پيش كتابدار گفت:
اين كتاب خيلي شخصيت داخلشه اما موضوعش رو نميفهمم!
كتابداره گفت: دفترتلفن و بذار سرجاش وبرو بیرون
چهار ساعته داريم دنبالش ميگردیم
بابام برام یک پیراهن آورده میگه بپوش ببین اندازته؟
گفتم: یک رنگ دیگشو نداشت؟
گفت: نه تک سایز و تک رنگه!!
گفتم: مگه میشه؟!
گفت نمیدونم اگر نمیخوای ببرم بزارم سر جاش از دیوار مهربونی برداشتم!
اگه سن یه خانمى رو پرسیدى و اونم جواب داد که ” چندسال بهم میخوره؟”
بدون که ى بمب ساعتى گرفتى دستت که اگه کابلشو اشتباه ببرى میترکه
نظرات شما عزیزان: